جایی برای شعرخوانی های من

داستانی از عزاداری های ما

از خیابان سبلان تا بیابان کربلا(قسمت دوم)

قدرت طلبی، ثروت اندوزی، ستمگری، بی تدبیری، خودکامگی، شکم بارگی، زن بارگی، میخوارگی و هر صفت پلید و پلشت دیگری را که سراغ دارید و من از قلم انداخته ام به این فهرست اضافه کنید و بعد همه را در حد بالاترین حد و مرز ممکن در وجود یک نفر انباشته و متراکم کنید و اسم آن یک نفر را بگذارید "یزید".

همو که در دنیای عرب و اسلام هیچکس منفورتر و بی لیاقت تر از او نبود، حتی در نظر دشمنان "آل علی".

همو که پدرش معاویه برای به قدرت رساندنش حتی به کسانی که پرونده ای چندان پاک از خودشان باقی نگذاشته بودند نیز رحم نکرد: کسانی نظیر عبدالرحمن بن ابوبکر و خواهرش عایشه همسر پیامبر؛ زیاد ابن ابیه حکمران سابق کوفه و دست نشانده خود معاویه و نیز سعدابن ابی وقاص و عبدالرحمن ابن خالد ابن ولید و... که همگی از جمله کسانی بودند  که به خاطر مخالفت با جانشین شدن یزید، با توصیه معاویه یکی یکی به پای یزید قربانی شدند؛ چه رسد به دیگران و به ویژه پاکان و نیکان و آزادگان که بخاهند داغ ننگ بیعت با یزید را به پیشانی بکوبند... همه غربال شدند و آنان که با یزید بیعت کردند، همگی شان بی هیچ ذره ای دلبستگی به دین، به دنبال قدرت و مقام بودند و یزید اینرا خوب می دانست. و فقط یک تن مانده بود که زیر بار نمی رفت و نرفت..... حسین(ع)

"حسین"ی که چشمش را به همه دنیا فرو بسته و تنها دغدغه دین داشت. ئ اگر دیگران به لحاظ دید دنیوی چشم باز کرده و منافع مادی و مشخص خود را با بصیرت کامل دنبال می کردند، حسین این بصیرت را نداشت گر چه از خواص بود.

نگاه را به اینسوتر از شام بیندازیم:

دروغ، دورویی، تقلب، تزویر، تظاهر و تذبذب: گستاخی و دریدگی به هنگام امن؛ ترس و جبونی در زمان خطر، و خودخواهی و منفعت طلبی شخصی البته با عنایت به جهت وزیدن باد... همه این صفات را همراه با نظایر آنها به قلب و روح آدم هایی تزریق کنید و آن آدم ها را در کوچه پسکوچه های یک شهر پخش کنید سپس گرته ای از ریا و تظاهر به روی آنان بپاشید و دست آخر پرده پوسیده و نازکی از حق طلبی و ستم ستیزی پوچ پوشالی بر روی این شهر بیفکنید و نام آن را بگذارید: "کوفه".

...کوفه:

شهری که برخی از مردمانش با ظلم ستیزی نابالغ و عدالت جویی های کال خود در کشاکش حق و باطل، گر چه در صف حق جای گرفته اند اما رماتیسم عافیت طلبی چنان توش و توان حرکت از پا و کمر آنان ستانده که در مقابله با باطل، نه تمام قد که نیم خیز میشوند. با نگاهی به اینسو و آنسو تا پاسخی برای هر دو سو داشته باشند: رو به این سو بگویند که ما نیز برخاستیم و رو به آن سو بگویند که ما بر جای خود نشسته بودیم...

شهری که مردمانش در خلوت و امن خود زبان اعتراضشان به ظلم و تعدی کاگزاران یزید بس دراز است و درازی این زبان نسبت معکوس دارد با میزان اجاره بهای سوراخ موش به هنگام خطر از جانب جاسوسان عبیداله ابن زیاد.

شهری که مردمانش با انتظارات نابجایی که ریشه در منفعت طلبی دارد بی آنکه قد برافرازند و تن بفرسایند منتظرند تا حق و عدالت در یک سینی نقره ای به آنان هدیه شود. وبرای این هدیه منتظر دیگری نشسته اند. و این "دیگری" کسی نیست جز "حسین ابن علی"...

هم از این روست که سیل نامه های مخفیانه به سوی مدینه سرازیر است و همه دعوت از حسین و اسم "حسین" از ذهن و زبان مردم نمی افتد که: حسین بیا... حسین بیا... و همگان بر موج هیجان و احساسات در انتظار حسین...


و حسین دلمشغول و نگران از سرنوشت امتی که در چنگال ظلم بنی امیه گرفتارند با امید رهایی آنان، در سینه...

مشاهده شور و اشتیاق مردم کوفه با نگرانی از ماجرای مسلم ابن عقیل و قیس ابن مسهر در می آمیزد و حسین بر می خیزد و... به سوی "کوفه"، با یاران و اهل بیت...


ادامه دارد...






نظرات:


متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی