جایی برای شعرخوانی های من

شعرهایی از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی(م.سرشک)

میهمانان گرامی،
تشریف فرمایی شما به این محفل شعر خوانی حقیر، موجب افتخار و امتنان است.
 جسارتا، پیشنهاد می کنم برای دریافت فایل های صوتی هر کدام از اشعار بر روی نام "زیر خط دار" شعر "راست کلیک" فرموده و لینک آن را در لبه (tab) جدید باز نموده و فایل را دریافت دارید. سپاسگذار خواهم بود اگر از نظرات خود بهره مندم کنید.
شاید بد نباشد برای آشنایی کمی بیشتر با استاد شفیعی کدکنی به اینجا و اینجا هم نظری بیندازید.
با خیر مقدم مجدد...
بهرامی      

شعر های:     دست کمک و از مزامیر مانی و صفیر چکاوک و از اوراد گل سرخ و قرص خواب و در این قحط سال دمشقی

خوانش شعر:  دست کمک
متـــــن شعر:

اگر نامه ای می نویسی به باران
سلام مرا نیز بنویس
سلام مرا، از دل کاهدود و غباران

اگر نامه ای می نویسی به خورشید
سلام مرا نیز بنویس
سلام مرا، زین شب سرد نومید

اگر نامه ای مینویسی به دریا
سلام مرا نیز بنویس
سلام مرا
          با «اگر»، «آه»، «آیا»

به مرغان صحرا، در آن جست و جوها
سلام مرا نیز بنویس
اگر نامه ای می نویسی
سلامی پر از شوق پرواز
                      از روزن آرزوها

*******

خوانش شعر: از مزامیر مانی
متـــــن شعر:

تو را می ستایم، تو را می ستایم
تو را، ای همه روشنا، می ستایم
تو را آفرین گویم ای ایزد مهربانی!
تو را در همه لحظه ها می ستایم.

تو، ای روشنای زمین و آسمان ها
که هستیم دادی و مستیم دادی
تو را، مست و هشیار، در هر کجا مستایم.

نماز آرمت در گل و آب و سبزه
نماز آرمت در بر ناو روشن
تو را
     از هماره سوی جاودانه
تو را، از زمان ها رها، می ستایم.

رهاییم ده زین کبود کژآیین
رهاییم ده از تن و تیرگی هاش،
که از جان تو را می ستایم
                           تو را می ستایم.
*******

خوانش شعر:  صفیر چکاوک
متـــــن شعر:

در برگ برگ قرعۀ مرگی که ریختند
بر روی شهر و بال گشوده است
همچون عقاب جور، بر افاق اضطراب.

هر خانه مثل حلقۀ چشمی ست منتظر
تا سهم کیست این برش از مرگ
مرگی که در ستاره سنگر گرفته است
بی اعتنا به کوچه و آن سوی التهاب.

در لحظه­ ای که زهرۀ هر سنگ می­چکد
در لحظۀ پناه گرفتن
                  در زیر چتر مار
در اشتعال هیمۀ هر هول
ذرّات مرگ و وحشت و مهتاب
با زمهریر لحظه می­آمیزد
                   در شطّی از شتاب.

و آنگاه،
در پردۀ سکوت میان دو انفجار
تحریر ناگزیر صفیر چکاوکی ست
کز دوردست شب
آغشته می­شود
با نور ماهتاب.

*******     
خوانش شعر:  از اوراد گل سرخ
متـــــن شعر:

بعد از دی دیوانه و آن سردی دیرند

وان پیریخ نیمه ی دی ماه شکستن،

بسیار نپاید

این لحظه ی سرمای گل سرخ

این لحظه ی خون خوردن و خاموش نشستن.

*******

خوانش شعر:  قرص خواب
متـــــن شعر:

- قرص خواب و قرص خواب و قرص خواب

باز هم شب است

پس کجاست آفتاب؟

 

مرد!

صبرت ار به طاقت آمده‌است

زین شب چراغ مرده‌ی ملول

هوش آفتابیت کجاست؟

گر به جستجوی سطرهای روشن سپیده‌ای

با چراغ چشم جغد

آسمان تیره را ورق مزن.


 

- قرص خواب و قرص خواب و قرص خواب

باز هم شب است

پس کجاست آفتاب؟

 

ریسمان باد را رها کن ای یقین!

چلچراغ خویش را به طاق دیو بادها منه

بنگر آن شهاب را که در هجوم وحشت نجوم

سنگ در چهل چراغ سبز کهکشان می‌افکند.

 

گوش کن!

کیست آن که زخمه می‌زند، در آن سوی جنون

بر سه تاری این چنین حزین

در شب دهن دریده‌ی دهل درای

گوش کن صدای کیست؟

این صدا که هرهش

اشک ‌های من بدل به شعر می‌شود

روی گونه‌ی ستاره‌ها.

 

- قرص خواب و قرص خواب و قرص خواب

باز هم شب است

پس کجاست آفتاب؟

 

قرص خواب و آفتاب؟

در شبی چنین جذامی و سمج

وین زمانه‌ی زمهریری زمخت

نیست آفتابی، ار که هست

بی‌گمان،

در دل من و شماست.

 

- قرص خواب و قرص خواب و قرص خواب

باز هم شب است

پس کجاست آفتاب؟

*******

خوانش شعر:  درین قحط یال دمشقی
متـــــن شعر:

کلامی برافـروز، از نـو، خـــدا را!

جـوانمـرد یـارا، جـوانمـرد یـارا!

چـراغ کلامی که مـن پیـش پا را ببـیـنم

دریـن روشـنی هـای ریمـن

خـدا در خـسـوف اسـت و ابلـیـس تـابـان

چـراغی برافـروز تا مـن خــــدا را ببـیـنم.


در این قحـط سـال دمـشـقی

اگـر حـرمت عــــشـــق را پـاس داری

تـو را مـی تـوان خـواند عـــاشـــق،

وگـــر نه به هـنـگام عـیـش و فـراخـی

بـه آواز هـر چـنـگ و رودی

تـوان از لـب هر مخــنّـث

ره عــــاشـــقـــی را شـنـودن سـرودی..

کـلامـی برافـروز، از نـو، خـدا را!

جـوانمـرد یـارا،  جـوانمـرد یـارا!

*******









گزارش تخلف
بعدی